دکتر اینترنتی

مطالب متنوع پزشکی و آموزشی

دکتر اینترنتی

مطالب متنوع پزشکی و آموزشی

چرا از همسر خود می گریزید

download

بخوانید گفته های روانشناسان را در خصوص این که چرا بعضی ها از همسرانشان گریزانند .

این بحث و گفتگوها به خصوص برای دوستان‌ام که در بخش‌های خاص کار می‌کردند که حتما نیازمند کشیک بود، جدی‌تر دنبال می‌شد. به سختی‌ کسی حاضر بود شیفت روزهای تعطیل را قبول کند. بیشتر بچه‌ها دوست داشتند کنار همسر و خانواده‌شان باشند و حتی یک روز تعطیل را هم از دست ندهند. ولی در این میان، آقایی بود که به‌‌رغم جوان بودنش و با اینکه یک پسر دو ساله داشت؛ همیشه داوطلب شیفت‌های اضافی و ساعات کاری بیشتر بود و نه فقط در بخش خودشان، بلکه در بخش‌های دیگر هم داوطلبانه اضافه‌کار قبول می‌کرد. همکاران‌اش می‌گفتند:

«او تمام ساعات زندگی‌اش را فقط کار می‌کند و کمتر کنار همسر و فرزندش است و جالب اینکه همسرش هم هیچ اعتراضی ندارد.» این مساله برای همه‌مان، سوال‌برانگیز بود. تا اینکه چند وقت پیش، یکی از همکاران به شوخی گفت: «باید فکری به حال شیفت‌های خالی‌مانده‌مان بکنیم؛ چون خوشبختانه آن دوست‌مان متوجه مشکل‌اش شده و تحت مشاوره و روان‌درمانی دوباره به زندگی سالم خود برگشته است!» همه پرسنل، به ویژه همکاران آن فرد، خوشحال بودند که زندگی او سر و سامان گرفته است اما باز هم ته‌دل‌مان به یاد روزهایی افتاده بودیم که او با خیال راحت، همه اضافه‌کاری‌ها و تعطیلات را به شیفت می‌گذراند.

شاید شما هم در میان همکاران یا دوستان خود افرادی را بشناسید که از خانه گریزانند و به‌‌رغم اینکه ظاهرا مشکلی ندارند، از همسر خود فراری‌اند و دوست ندارند در کنار هم باشند؛ همسرانی که هرگز لذت با هم بودن را نچشیده‌اند و تجربه نکرده‌اند، یک سفر دونفره یا یک شام دو نفره و حتی نوشیدن یک فنجان چای در کنار هم‌دیگر چه‌قدر لذت‌بخش است. این هفته به زندگی این همسرگریزان می‌پردازیم و راه‌حل‌هایی برای ایشان داریم.

قبل از هر چیز اجازه بدهید نکته مهمی را یادآوری کنم.

ما باید افرادی را که به طرز شدیدی وابسته به کارشان هستند و به شدت از انجام کارشان لذت می‌برند (و اصطلاحا معتاد به کارشان هستند) را از کسانی که همسرگریز هستند، جدا کنیم. درست است که این افراد هم اکثر وقت خود را در محیط کارشان می‌گذرانند و تمام مدت کار می‌کنند و روز تعطیل و غیرتعطیل نمی‌شناسند اما دلیل این رفتار آنها وابستگی روانی شدیدی است که به کار کردن دارند. با اینکه در نگاه اول این گروه را متهم به همسرگریزی می‌کنند اما اصولا این افراد ( اغلب معتادان به کار مرد هستند هر چند که در میان خانم‌ها نیز چنین حالتی گاهی دیده می‌شود ) با همسر و فرزند خود مشکلی ندارند. تنها مساله این آقایان آن است که تنها لذت‌شان در دنیا کار کردن است و هویت خود را صرفا در انجام کار می‌بینند. برای همین، حتی در روزهای تعطیل و ایامی که به اجبار از کارشان جدا می‌شوند با تلفن یا پشت میز کامپیوتر، مشغول کار می‌شوند.

خانواده‌های این آقایان، به آنها نام «ماشین پول‌سازی» می‌دهند و سعی می‌کنند نیازهای خود را به وسیله پول در ابعاد مختلف تامین کنند اما پس از مدتی با مشکلات عاطفی و غیره مواجه می‌شوند.

حضور نداشتن والدی که به کار معتاد است می‌تواند به سلامت بچه‌ها صدمه بزند و آنها را دچار خلأهای خاصی کند.

توصیه می‌کنم همه کسانی که مانند همکار شما فقط در زندگی از کار کردن تمام وقت لذت می‌برند و بس، با یک روان‌شناس مشورت کنند و در صورت تشخیص اعتیاد به کار می‌توانند مطمئن باشند که با روان‌درمانی به خوبی درمان می‌شوند.

اما در مورد همسرگریز بودن باید گفت شباهت آنها به گروه پیشین در این است که چنین افرادی به دلیل فرار از خانه و همسر مجبورند به کار پناه بیاورند.

همسرگریزها برخلاف معتادان به کار، از کار کردن لذت نمی‌برند و چه‌بسا در تمام مدتی که سر کار هستند فقط با همکاران مشغول وقت تلف کردن و خوشگذرانی باشند. آنها فقط دل‌شان می‌خواهد وقت خود را پر کنند و پناه بردن به محیط کار از صبح تا شب بهانه خوبی برایشان است. خانم‌هایی که از همسرشان گریزان‌‌اند نیز ترجیح می‌دهند ساعات خود را با خانواده، دوستان و همکاران طوری تنظیم کنند که فقط زمان مختصری را در کنار همسرشان باشند. آنها نیز درست مانند شوهران خود تمام انرژی خود را صرف می‌کنند و وقتی به هم می‌رسند بی‌انگیزه و خسته‌اند. از آنجا که این همسران از با هم بودن لذت نمی‌برند، حرفی ندارند که بزنند، فصل مشترکی ندارند که با پرداختن به آن به لذتی مشترک دست یابند، حتی روابط جنسی آنها در این زندگی مکانیکی بدون رد و بدل کردن هیچ احساس و عاطفه‌ای صورت می‌گیرد. آنها با هم‌اند ولی تنها هستند.

علت واقعی این معضل ( همسرگریزی ) آن است که آنها در انتخاب همسر اشتباه کرده‌اند و متاسفانه بعد از ازدواج تازه متوجه شده‌اند که به درد هم نمی‌خورند و هیچ فصل مشترکی ندارند.

چرا آنها از همسرشان می‌گریزند؟

داستان زندگی همسرگریزها از آنجا شروع می‌شود که با یک انتخاب غلط و به‌ دنبال تصمیمی عجولانه با یکدیگر ازدواج می‌کنند؛ مثلا ناگهان عشق شدیدی نسبت به هم پیدا می‌کنند و بدون در نظر گرفتن تناسب‌های لازم برای ازدواج پای سفره عقد می‌نشینند و زیر یک سقف می‌روند. تازه در این قسمت داستان متوجه شدند که در عرض همین مدت کوتاه دیگر از شعله‌های عشق روز اول خبری نیست و انگار آنها هیچ تناسبی با یکدیگر ندارند. حتی حرف هم را نمی‌فهمند و چون به محض حرف زدن با یکدیگر دچار سرخوردگی و کشمکش می‌شوند به تدریج از هم فاصله گرفته و تصمیم می‌گیرند لذت هم‌صحبتی با همسر را با چیز دیگری جایگزین کنند؛ به عنوان نمونه، گفتگو با دوستی قدیمی یا خواهر و غیره. بنابراین تمام نیازهای آنها بی‌پاسخ می‌ماند و حتی گاهی تلاش آنها برای هماهنگ شدن با یکدیگر جواب نمی‌دهد، در نتیجه آنها را به سمت همسرگریزی می‌کشاند.

با زوجینی مواجه شده‌ام که شدت همسرگریزی‌شان بیش از اینها بوده است و رسما از یکدیگر فرار می‌کردند. خانم می‌گفت: «حتی برای سه ساعت در مسیر تهران به شمال نمی‌توانم در کنار او باشم. حوصله‌ام سر می‌رود چون حتی مناظر زیبای جاده شمال که برای من لذت‌بخش است و دوست دارم ازش تعریف کنم برای شوهرم معمولی است و لذتی به او نمی‌دهد لذا ترجیح می‌دهم در اولین توقف‌گاه تا فرصتی پیدا کردم جای خود را با یکی از همسفران که در ماشین دیگری است عوض کنم. معمولا چند ماشین و گروهی سفر می‌کنیم. لااقل با این کار در مسیر سفر از نعمت هم صحبت خوب بهره‌مند می‌شوم. دنبال بهانه‌ای می‌گردم و مثلا می‌گویم می‌خواهم مطلبی را به فلانی بگویم و زود بر می‌گردم اما آن‌قدر طول می‌دهم تا یکی از مسافران آن ماشین جایش را با من عوض کند و راه بیفتیم.»

خانم دیگری می‌گفت: « با همسرم حتی در بهشت هم به من خوش نمی‌گذرد اما با دوست‌ام یا خانواده‌ام هر جای معمولی و عادی برایم مثل بهشت لذت‌بخش خواهد شد.

تنها موضوعی که وجه مشترک من و همسرم است این است که ما از با هم بودن لذت نمی‌بریم!»

چاره چیست؟

همین فاصله گرفتن‌ها و مراقبت نکردن از عشق و صمیمیت و صداقتی که باید در روابط همسران باشد، می‌تواند همسران را از هم جدا کند. آنها شاید طلاق نگیرند و حضور فیزیکی کنار هم داشته باشند اما در ابتدا طلاق عاطفی و بعدش طلاق‌های بعدی آن قدر عرصه را تنگ می‌کند که تصمیم بگیرند جدا شوند. ما انسان‌ها موجودات اجتماعی هستیم و مگر می‌شود حتی از هم‌صحبتی با کسی که زیر یک سقف در کنارش هستیم، بگذریم؟ خیلی از همسرانی که خود را ملزم به ادامه این روابط نمی‌بینند ( به دلایل اعتباری، وجود فرزند و غیره )؛ چون فصل مشترکی با هم ندارند، طلاق می‌گیرند و هیچ راه دیگری را امتحان نمی‌کنند؛

چاره همسرگریزی، زوج‌درمانی است.

همسران زیادی را می‌شناسم که به جای رفتن به دادگاه برای طلاق تصمیم گرفتند فقط چند جلسه زوج‌درمانی را امتحان کنند. با اینکه تا مدت‌ها زمان لازم داریم از این زوج همسرانی ایده‌آل بسازیم اما همان خانم‌ها و آقایان، امروزه از با هم بودن لذت می‌برند و جالب‌تر اینکه از انتخاب خود راضی‌اند. زوج‌ درمانی به افراد کمک می‌کند قابلیت‌ها و ویژگی‌های فردی خود را در درجه اول بشناسند و سپس نیازها و انتظارات خود را شناسایی کنند و تغییر دهند.

شما زوج های جوان می توانید با مشاوره نزد متخصصان از بروز خیلی مشکلات رفتاری در زندگی زناشویی جلوگیری کنید .

حسادت بین زن بیشتر است یا مرد ؟

2231224223237177201692481577091205251234157

بخوانید مطالبی در خصوص این که آیا حسادت بین زن ها بیشتر است یا مردان در دانشنامه سلامت . با ما همراه باشید .

تفاوتهای بیولوژیکی

نـه تـنـها سـاخـتـار مغز زنان و مردان با یکدیگر متفاوت می باشد، بلکه مـردان و زنان از مغزشان بطـرز مــتفاوتی استفاده می کنند. در مغز زنان اتصالات و ارتباطات بیشتری بین دو نیمکره چپ و راست وجود داشـته کـه بـه آنــها این توانایی را می دهد تا از مهارت گفتاری بهتری نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف دیگر در مردان ارتبـاط کمتری بین دو نیمکره مغزشان وجود داشته و به آنها این قابلیت را میدهد تا دارای مهارت بیشتری در استدلالهای انتزاعی و هوش دیداری-فضایی باشند.

بیشتر عادات مردان و زنان را می توان توسط نقش آنها در روند تکامل توضیح داد. بـا وجود آنکه شرایط زندگی تغییر کرده باز هم زنان و مردان تمایل دارند از برنامه بیولوژیکی خـود پیـروی کننـد. مـردان قـادر هستـند تــا مسیر حرکت خود را بخاطر بسپارند. زیـرا در گذشته مردان می بـایـست شـکـار خـود را ردیـابـی کـرده و آن را گـرفتــه و بـه خـانــه باز میگرداندند در حالی که زنان دارای دید محیطی بهتری می باشند که بـه آنـها کمک می کند اتفاقات پیرامون مـنـزل خـود را زیـر نـظـر گـرفـتـه و خـطـر در حـال نـزدیـک شدن به خانه را شنـاسایی کنند. مـغز مــردان برای شکار کردن برنامه ریزی شده که حـوزه دید محدود و بـاریـک آنـها را توجـیـه مـی کند امـا مـغـز زنـان قـادر اسـت دامـنـه اطـلاعات وسیـعتری را رمزگشایی کند.

مردان و زنان دارای حس حسادت یکسان بوده اما مردان بهتر می تـوانند این حس را پنهان سازند. نمایان ساختن حس حسادت در زنان احتمالا به همان روحیه ای بر می گردد که در خود احساس ضعف نموده و انتقاد از خود داشته و به دوست داشتنی بودن خود مطمئن نیستند.

مـردان صداهای گوشخراش، دست دادن محکم و رنگ قرمز را ترجیح میدهند. مـردان در حل مسائل فنی بهتر می باشند. زنان دارای گوش تیزتری میباشند و هنـگام صحبت کردن از واژه های بیشتری استفاده می کنند و در تکمـیل و اتـمام وظـایف بطور مستقل بهتر از مردان می باشند.

هنگامی که مردان وارد اطاق می شوند بدنبال راه خروج می گردند، خـطـر احـتمالی را برآورد کرده و راههای گریز را می سنجد. در حالیکه زنان به چهره میهمانان توجه می کنند تا پـی ببرند که میـهمانـان چه کسانی بوده و چه احساسی دارند. مردان قادر می باشند تا اطلاعات را طبقه بندی کرده و در مغزشان ذخیره کنند. زنـان تمایل دارند تا اطلاعات را بارها و بارها در مغزشان مرور کنند. هنگامی که زنان مشکلاتشان را بـا مـردان در میان می گذارند دنبال راه حل نمی گردند آنها تنها نیاز دارند تا فردی به حرفهایشان گوش دهد.

تفاوتهای روانشناسی

مردان موقعیتها و اوضاع را بطور کلی درک می کنند و تفکر کلی و جـامع دارند در حالی که زنان موضعی می اندیشند و به روی جزئیات و نکات ظریف تمرکز می کنند.

مردان سازنده و خلاق می باشند. آنـهـا ریسک پذیـر بـوده و بـدنبال تجربه های جدید می باشند در حالی که زنان با ارزشترین اطلاعات را برگزیده و آن را به نسل بـعد انتقال می دهند.

مردان در تفکرات و اعمالشان استقلال دارند در حالی که زنـان تـمـایل دارند از عقاید پیشنهادی دیگران پیروی کنند.

ارزیابی زنان از خودشان در سطح پایینتری از مردان می بـاشد. زنـان تـمایل دارند از خودشان انتقاد کنند در حالی که مردان بیشتر از عملکرد خودشان رضایت دارند. و شاید این موضوع به تربیت خانوادگی و فرهنگ رایج مرتبط باشد که سعی دارند دختران خود را بسیار مورد رضایت دیگران و خوشایند اطرافیان رشد دهند. و بیش از آنکه پذیرش بی قید و شرط را به آنان بیاموزند خود انتقادی و عدم رضایت از خود را آموزش می دهند.

مردان و زنان دارای معیارهای متفاوتی برای رضایتمندی در زندگی می باشند. مردان برای شغل مناسب و موفقیت در کارها و زنان به خانواده و فرزندان ارزش قائل می باشند. زنی که از نظر شوهرش پذیرفته و کورد اعتماد است نگرش های مثبتی به خود دارد و بخش عظیمی از اهداف او را روابط خوب و دوستانه با اطرافیان تشکیل می دهد

مردان نیاز مبرمی دارند تـا بـه اهـدافشـان جـامـه عـمـل بـپـوشانـند اما زنان رابطه با دیگران را در درجه نخست اهمیت قرار می دهند.هنگامی که زنان مشکلاتشان را بـا مـردان در میان می گذارند دنبال راه حل نمی گردند آنها تنها نیاز دارند تا فردی به حرفهایشان گوش دهد.

مردان دو برابر زنان بیمار می شوند البته زنان نیـز بـیشتر بـه سـلامتـی خود اهمیت می دهند.زنان درد و کار یکنواخت را بهتر از مردان تحمل می کنند.بر خلاف تصور عام مردان بیـشتر از زنـان حـرف زده و بیشـتر سـخنــان دیگران را قطع می کنند.

مردان و زنان دارای حس حسادت یکسان بوده اما مردان بهتر می تـوانند این حس را پنهان سازند. نمایان ساختن حس حسادت در زنان احتمالا به همان روحیه ای بر می گردد که در خود احساس ضعف نموده و انتقاد از خود داشته و به دوست داشتنی بودن خود مطمئن نیستند.

همانطور که بیان شد زنان به خاطر روحیه لطیف این حس را زود نمایان می کنند اما اقایان نه .پس حسادت در هر دو جنس وجود دارد .

درمان ناتوانی جنسی در مردان با دارو

hhw394

داروهای موثر در ناتوانی جنسی

در خبرها آمده بود که 25 تا 40 در صد از مردان بالای 40 سال به ناتوانی جنسی دچارند.


از طرفی در آمارها می خوانیم که بین 40 تا 75 درصد از مردم به صورت خوددرمانی از انواع داروها استفاده می‌کنند. این در حالی است که بسیاری از داروها ممکن است موجب بروز ناتوانی جنسی شوند و این موضوع در 25 درصد از افرادی که به درمانگاه‌های ناتوانی جنسی مراجعه می‌کنند، مشاهده می‌شود.در این صورت، وقت و هزینه زیادی صرف درمان آن می‌شود، در حالی که علت آن ساده و مشخص است.

آقای دکتر صفری‌نژاد مشاور ناتوانی جنسی ،درباره داروهای عامل بروز ناتوانی جنسی در مردان توضیح می دهند:
چرا برخی داروها موجب بروز ناتوانی جنسی می‌شوند؟
سوال خوبی است. ببینید، بسیاری از مواد دارویی سبب اختلال نعوظ، کاهش میل جنسی و اختلال انزال می‌شوند، هر چند مکانیسم آن در بسیاری از موارد ناشناخته است و مطالعات کنترل شده کمی در این زمینه انجام شده است. ناقل‌های شیمیایی اعصاب مرکزی شامل هیدروکسی تریپتامین، نورآدرنالین و دوپامین در عملکرد جنسی دخالت دارند و ممکن است با داروهای آنتی‌سایکوتیک یا ضد روانپریشی و ضد افسردگی و داروهایی که از طریق اعصاب مرکزی یعنی مغز موجب کاهش فشارخون می‌شوند، تداخل کنند و عملکرد جنسی مردان را مختل کنند.

از داروهایی که ضدهورمون مردانه است برای ما بگویید. چه داروهایی از این گروه موجب ناتوانی جنسی می‌شود؟
سایمتیدین از جمله داروهایی است که ضد گیرنده‌های هیستامینی h2 است و موجب کاهش میل جنسی و اختلال نعوظ می‌شود. به نظر می‌رسد علت این عارضه ناشی از عملکرد ضد هورمون جنسی مردانه این دارو و افزایش پرولاکتین خون است. داروهای دیگری که موجب اختلال نعوظ می‌شوند، استروژن‌ها و داروهای با اثر ضد هورمون جنسی مردانه مانند کتوکونازول و سیپروترون استات است.

آیا داروهای ضد فشارخون می توانند موجب ناتوانی جنسی ‌شود یا خیر؟
بله، داروهایی که برای درمان بیماران مبتلا به پرفشاری خون به کار می‌رود، کم و بیش بیماران را به اختلالات نعوظ دچار می‌کند. داروهایی مانند متیل‌دوپا و کلونیدین از طریق تاثیر بر هیپوتالاموس 10 تا 25 درصد مردان، سبب اختلال نعوظ آنان می‌شود. رزرپین موجب کاهش ذخیره کاتکولامین‌ها مانند دوپامین و آدرنالین و 5 هیدروکسی تریپتوفان و در نتیجه اختلال نعوظ می‌شود. همچنین رزرپین از طریق ایجاد افسردگی نیز سبب ناتوانی جنسی و اختلال انزال می‌شود.

داروهای ضد پر فشاری خون در برخی موارد از طریق تاثیر روی عضلات صاف سبب اختلال نعوظ می‌شود. داروهای بلوک‌کننده‌های کانال‌های کلسیم یکی از این گروه داروها است. داروهایی مانند فنوکسی بنزامین و فنتولامین نیز موجب ناتوانی جنسی و اختلال انزال (انزال به داخل مثانه) می‌شود. داروهای مهارکننده گیرنده‌های بتا آدرنرژیک مانند پروپرانولول و آتنولول بیشتر از طریق تاثیر محیطی، موجب اختلال نعوظ می‌شوند.

داروهای مدر (ادرار آور) هم از گروه داروهای کنترل‌کننده فشارخون هستند. آیا این دسته دارویی هم موجب بروز ناتوانی جنسی آقایان می‌شود؟
داروهای مدر کمترین عارضه را از نظر ایجاد اختلالات جنسی در میان داروهای ضد پرفشاری خون دارند. از مدرهای تیازیدی مانند هیدروکلروتیازید به‌عنوان داروهای کنترل‌کننده فشارخون که سبب اختلال نعوظ و کاهش میل جنسی می‌شود، می‌توان نام برد.

مدرهای کاهش‌دهنده دفع ادراری پتاسیم مانند اسپیرینولاکتون حداکثر در 30 درصد مردان، اختلال نعوظ ایجاد می‌کند. این داروها می‌توانند سبب کاهش میل جنسی شده و موجب بزرگ شدن پستان‌ها و درد در آنها شوند. در برخی مطالعات 31 درصد از افرادی که برای درمان افزایش فشارخون، فقط از مدرها استفاده می‌کردند، دچار ناتوانی جنسی شده‌اند.

داروهای موثر بر عروق چطور؟
اگر بخواهم درباره این داروها بگویم، باید به داروهای مهارکننده گیرنده‌های بتا یا بتابلوکرها اشاره می‌کنم. از این گروه، پروپرانولول، قوی‌ترین دارویی است که در مقایسه با هم گروه‌های خود مانند آتنولول، پیندولول و متوپرولول بیشتر موجب ناتوانی جنسی می‌شود. این دارو در 15 درصد از موارد ممکن است سبب اختلال نعوظ شود. بلوک‌کننده‌های گیرنده‌های آلفا نظیر دوکسازوسین ممکن است با تاثیر بر اعصاب سمپاتیک، موجب بهبود نعوظ شوند. مهارکننده‌های آنزیم مبدل آنژیوتانسین مانند کاپتوپریل و انالاپریل بر نعوظ تاثیر ندارند.

داروهای آرام بخش هم ممکن است موجب بروز ناتوانی جنسی شوند؟
بله، داروهای آرام بخش می‌توانند سبب ناتوانی جنسی و کاهش میل جنسی و اختلال انزال شوند که این عارضه ناشی از آثار تسکینی، افزایش پرولاکتین و تاثیر روی دستگاه عصبی خودکار و اعصاب مرکزی است. همه داروهای ضد افسردگی به درجات گوناگون سبب ناتوانی جنسی، کاهش میل جنسی و تاخیر در ارگاسم یا اوج عمل جنسی یا از بین رفتن آن می‌شوند. بنزودیازپین‌ها مانند دیازپام، اکسازپام، لورازپام و کلردیازپوکساید و همچنین مپروبامات که از گروه داروهای کاربامات و ضد اضطراب است، سبب کاهش میل جنسی و همچنین سبب ناتوانی جنسی می‌شوند.

داروهای پایین آورنده چربی هم موجب ناتوانی جنسی می‌شوند؟
بله، به ویژه کلوفیبرات از جمله داروهایی است که برای درمان افزایش چربی خون مصرف می‌شود که در 14 درصد از افراد موجب ناتوانی جنسی شده است.

و نکته آخر؟
نکته مهمی که باید یادآوری کنم این است که در میان افرادی که به علت بیماری‌های قلبی‌عروقی از داروهای مربوطه استفاده می‌کنند، آشنایی آنان با عارضه ناتوانی جنسی ناشی از این داروها موضوع شایعی است و حتی در برخی از این موارد، افراد برای برگشت توانایی جنسی خود، دارو را کنار می‌گذارند. تعداد زیادی از داروها می‌توانند در پی عوارض نا خواسته آنها سبب اختلال نعوظ شوند، به طوری که ممکن است تا 25 درصد از علل ناتوانی جنسی در افرادی که به کلینیک‌های ناتوانی جنسی مراجعه می‌کنند، دارویی باشد.

گام های موثر رفع بدبینی همسرمان

za4-1663

علاقه به حفظ زندگی و آنچه مالک آن هستیم رفتاری کاملا طبیعی در همه موجودات از جمله انسان است.ما انسان ها می خواهیم چیزهایی که داریم و به دست آورده ایم به خصوص چیز های ارزشمند زندگیمان را برای خود حفظ کنیم و در مقابل خطرات احتمالی واکنش نشان می دهیم. شما دارایی با ارزشی دارید که آن هم شوهرتان است بنابراین به صورت فطری و طبیعی می خواهید او را حفظ کنید.


تا اینجا این ویژگی تقریبا در همه انسان ها دیده می شود اما یادمان باشد بسیاری از رفتارهای طبیعی اگر کنترل نشوند به مشکل و دردسر تبدیل می شوند. درست مثل آب که مایه حیات ما انسان هاست اما اگر کنترل نشود و بیش از حد جمع شود سیل می شود و ما در آن آبی که قرار بود مایه حیاتمان باشد غرق می شویم؛ بنابراین کنترل نکردن رفتارهای طبیعی نیز می تواند آسیب زا باشد. این که یک خانم نسبت به شوهرش حساس باشد و خطرات احتمالی را جدی بگیرد و نگذارد شوهرش از دست برود رفتاری طبیعی است اما یادمان باشد وقتی ما بیش از حد به یک نفر بد بین باشیم و تلاش کنیم او را محدود کنیم باعث می شویم زندگی برای او تلخ شود.

حتی در بعضی موارد عکس العمل های شدیدی را ممکن است به دنبال داشته باشد؛ مثلا مرد وقتی احساس کند از طرف خانمش تحت کنترل و مراقبت است ممکن است واکنش نشان دهد و دست به رفتارهای نادرست و لجبازی بزند.

مناسب است به عاقبت کار خودتان بیندیشید که این رفتار شما دو ضرر جدی به همراه دارد :

۱- زندگی به عزیزترین آدم زندگی یعنی شوهرتان تلخ می شود
۲- ممکن است همین مراقبت افراطی عامل اصلی از دست دادن شوهرتان شود. در روایات آمده است که سوء ظن زیاد باعث انحراف و اشتباه می شود.

شناسایی ریشه ها، اولین گام برای رفع بدبینی
پیدا کردن ریشه این بدبینی مهم ترین کاری است که شما باید انجام دهید. احتمالات مختلفی برای ریشه چنین بدبینی هایی وجود دارد. اولین ریشه باقی ماندن افراد در کودکی شان است. ما انسان ها در زمان کودکی حسادت ها و خودخواهی های بچگانه داریم. بعضی از آدم ها رشد می کنند و سنشان بالا می رود اما روان شان بعضی از رفتارهای کودکانه را در خود نگه می دارد؛ به اصطلاح روان شناسی یک تثبیت اتفاق می افتد و صفتی که مربوط به یک دوره است در دوره های بعدی هم به وضوح قابل مشاهده است. اگر فردی در بچگی خودش باقی بماند و تثبیت بشود رفتارهایش در بزرگسالی نشانه هایی از رفتار بچه ها را دارد مثل همین حسادت ها و خودخواهی های بچگانه. در این طور موارد افراد چه زن چه مرد حتی نسبت به رفتار همسرشان با والدین؛ خواهر و برادرهایش نیز حساس می شوند تا جایی که دلشان می خواهد همسرشان با والدین و خواهر و برادرهایش نیز رفت و آمد و رفتارهای محبت آمیز نداشته باشد.

گاهی ریشه بدبینی های افراطی خاطرات بد گذشته است. اگر فردی در گذشته چیزی را از دست داده یا شکستی را متحمل شده باشد حساسیتش بالا می رود و نسبت به از دست دادن عزیزان دیگر نیز حساس و رفتارش تلخ و سخت گیرانه می شود. در بعضی موارد عامل اصلی برمی گردد به اتفاقاتی که برای اطرافیان افتاده است، یعنی ممکن است خود فرد خاطرات مستقیمی نداشته باشد اما اطرافیانش خاطرات بد زیادی داشته باشند و او بین آشنایان و حتی غریبه ها شنیده باشد بعضی افراد به خاطر این که مراقب نبوده اند عزیز و همسرشان را از دست داده اند به این معنی که دیگران دل و فکر او را تسخیر کرده اند و زندگیشان تحت تأثیر قرار گرفته است.

چگونه ریشه و علت ها را از بین ببریم
در گام دوم باید ریشه ها از بین برود. مثلا اگر فرد رفتارهایش بچگانه است نیاز دارد با کمک یک مشاور خودش را بازسازی کند و نسبت به رفتارهایش هوشیار بشود و بتواند رفتارهای کودک مآبانه خودش را به رفتارهای بالغانه و بزرگسالانه تبدیل کند.

اگر خاطرات بد باعث بدبینی شده است باید مقایسه کنید که آیا احتمال چنین پیشامدی برای زندگی شما نیز وجود دارد؟ یا آن افراد با همسر شما چقدر تشابه دارند؟ اگر همسر شما فردی است که حدود را رعایت می کند و با شما مشکل خاصی ندارد و شما نیز وظایف خود نسبت به همسرتان را به خوبی انجام می دهید، احتمال این که همسرتان از دست تان برود خیلی کم است و فضا با فضای آدم هایی که در اطراف شما از دست رفته اند متفاوت است.

توصیه ای به کسانی که همسران حساس دارند
در پایان به افرادی که همسرانی حساس دارند توصیه می کنم که توجه داشته باشند بعضی افراد ذهنشان آماده نشخوار است. نشخوار ذهنی یعنی فرد یک فکر را که معمولا آزار دهنده است مرتب بررسی و وارسی و تلاش می کند آن را از ذهنش پاک کند اما آن فکر دوباره برمی گردد و گاهی هم با قدرت بیشتر. اگر کسی می بیند همسرش دچار این حالت است ضمن این که باید او را راهنمایی کند تا از یک مشاور و درمانگر برای رفع این مشکل استفاده کند باید مراقب باشد که بهانه به دست همسرش ندهد. متاسفانه در بعضی موارد دیده می شود وقتی همسر فرد حساس است آن فرد به جای رعایت حال همسر از این موضوع به عنوان یک ابزار شوخی و سربه سر گذاشتن استفاده می کند که مشکل طرف مقابل را افزایش می دهد.